باخیش
یکشنبه 19 شهریور 1391
بؤلوم | یازار : ماكولو هاراي

ضرب المثلها و آتالار سوزو - تركی


Aç tavuk rüyasında kendini buĝday ambarında sanırmış.

آج تویوق یوخسوندا اُزونو بوغدا انباریندا گورَر.

ترجمه: «مرغان گرسنه در رؤیا، انبار غله خواب می‌بینند.»
مترادف فارسی: «شتر در خواب بیند پنبه دانه// گهی لپ لپ خورد، گه دانه دانه»
مترادف فارسی: «آدم گرسنه نان سنگك خواب می‌بیند.»
مترادف فارسی: «آدم برهنه كرباس دولاپهنا خواب می‌بیند.»

Baba oğula bir bağ bağışlamış, oğul babaya bir salkım üzüm vermemiş

بابا اُغلونا باغ باغیشلامیش ، اُغلو باباسینا بیر اوزوم دانه سی ده ورممیش .

ترجمه: «پدر به‌پسرش یك تاكستان هدیه كرد، پسر حتی دانه‌ای انگور به‌پدر نداد.»
مترادف فارسی: «دشمنی بالاتر از اولاد نیست.»
مترادف فارسی: «نخل این بستان زبار خویشتن خواهد شكست// هیچ‌كس از زادهٔ خود خیر در دنیا ندید» كلیم كاشانی

sormak ayip değil, bilmamk ayıptır.

سوروشماك آییپ دقیل ، بیلممك آییب دی

ترجمه: «چیزی را ندانستن عیب نیست، چیزی را نیاموختن عیب است.»
مترادف فارسی: «پرسیدن عیب نیست، ندانستن عیب است.»
مترادف فارسی: «دانا هم داند و هم پرسد، نادان نداند و نپرسد.»

Bir ipte iki cambaz oynayamaz.

بیر ایپین اوستونده ایكی چندیر باز اویناماز

ترجمه: «دو نفر بندباز روی یك طناب نمی‌توانند نمایش دهند.»
مترادف فارسی: «دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.»
مترادف فارسی: «دو شمشیر در نیامی نگنجند.»
مترادف فارسی: «ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.» سعدی
مترادف فارسی: «آن‌جا كه عشق خیمه زند جای عقل نیست// غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی» سعدی
مترادف فارسی: «بزم دو جمشید مقامی كه دید// جای دو شمشیر نیامی كه دید» نظامی
مترادف فارسی: «تنگ باشد یكی جهان و دو شـاه// تنگ باشد یكی سپهر و دوماه» سنائی

Bir pire için ev yakılmaz.

بیر بیره اوچون اوی اُدا ورمزلر .

ترجمه: «به‌خاطر یك شپش نباید خانه را به‌آتش كشید.»
مترادف فارسی: «برای یك شپش، لحاف را بیرون نمی‌اندازند.»
مترادف فارسی: «برای یك كك، گلیم را نمی‌سوزانند.»
مترادف فارسی: «دوست را كس به‌یك بدی نفروخت// بهر كیكی گلیم نتوان سوخت» سنائی
مترادف فارسی: «برای یك بی‌نماز در مسجد را نمی‌بندند.»

Cahil dostum olacağına, akıllı düşmanım olsun.

جاهیل دوستوم اُلدوقونا ، ایسترم كی عاقل دوسنمیم اولسون

ترجمه: «دشمن دانا را به‌دوست نادان ترجیح می‌دهم.»
مترادف فارسی: «دشمن دانا بلندت می‌كند// بر زمینت می‌زند نادان دوست» سعدی
مترادف فارسی: «دوستی با مردم دانا نكوست// دشمن دانا به‌از نادان دوست» نظامی
مترادف فارسی: «دشمن دانا كه غم جان بود// بهتر از آن دوست كه نادان بود» نظامی

Can çıkar, huy çıkmaz.

جان بدندن چیكار ، فطرتی چیخماز

ترجمه: «جان از بدن بیرون می‌رود ولی عادت می‌ماند.»
مترادف فارسی: «ترك عادت موجب مرض است.»
مترادف فارسی: «عادت، طبیعت ثانوی است.»
مترادف فارسی: «با جان مگر از جسد بر آید// خویی كه فرو شده است با شیر» سعدی

Çürük iple kuyuya inilmez.

چوره ایپ دن قویویا ینمزلر

ترجمه: «با طناب پاره نباید داخل چاه شد.»
مترادف فارسی: «با بند پوسیدهٔ كسی نباید به‌چاه رفت.»
مترادف فارسی: «به‌ریسمان پوسیده كسی در چاه شدن.»
مترادف فارسی: «با طناب پوسیده كسی به‌چاه مرو.»
مترادف فارسی: «با طناب پوسیده كسی به‌چاه افتادن.»

Damlaya damlaya göl olur.

داملا داملا اوستونه جول(منظور همان جایی كه آب در آنجا جمع میشود ) اولار
ترجمه: «قطره قطره، دریا شود.»
مترادف فارسی: «قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.»
مترادف فارسی: «اندك اندك خیلی شود و قطره قطره سیلی.» سعدی
مترادف فارسی: «اندك اندك بهم شود بسیار// دانه دانه است غله در انبار» سعدی

Denize düşen yılana sarılır.

دریایا دا بوغولان ایلانادا چنگ وورار.

ترجمه: «كسی كه در دریا درحال غرق‌شدن است، به‌مار هم چنگ می‌اندازد.»
مترادف فارسی: «غریق بر هر گیاه خشك چنگ زند.» (الغریق یتشبث به كل حشیش
مترادف فارسی: «فرومانده‌مردم به‌گرداب در// زند چنگ در هر گیاه ناگزر» ادیب پیشاوری
به نظر من : كسی كه از همه چیز نا امید شده به هر دری میزنه كه نجات پیدا كنه .

Denizi görmeden paçayı sıvama.

دریانی گورمدن ، شالوارین سیوما .

ترجمه: «پیش از دیدن نهر، پاچهٔ شلوارت را بالا نزن.»
مترادف فارسی: «آب ندیده موزه كشیدن.»


Dil kılıçtan keskindir.

دیل ، شمشیر دن ایتی دیر (كسكیندیر)

ترجمه: «زبان، تیزتر از شمشیر است.»
مترادف فارسی: «زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است.»
مترادف فارسی: «زخم تیر بر تن است و زخم سخن بر جان.»
مترادف فارسی: «زخم سنان بر تن است، زخم زبان بر جان.»


Gerçek dost kötü günde belli olur.

دوغرو دوست چتین لیك ده بلّی اولور

ترجمه: «دوستان واقعی در وقت تنگی شناخته می‌شوند.»
مترادف فارسی: «دوست آن دانم كه گیرد دست دوست// در پریشان حالی و درماندگی» سعدی

Gülü seven dikenine katlanır.

گولو ایستین ، دیچانی دا جله جوزه آلا

ترجمه: «هركه خواهان گل سرخ است نیش خارش را نیز تحمل می‌كند.»
مترادف فارسی: «نوش خواهی، نیش می‌باید چشید.»
مترادف فارسی: «در بیابان گر به‌شوق كعبه خواهی زد قدم// سرزنش‌ها گر كند خار مغیلان غم‌مخور» حافظ

Halep orada ise arsIncan buradadIr.

حلب اوزاخدا اولسا ، ارسینجان بورالاردا

ترجمه: «اگر حلب دور است، آرشین این‌جاست.»
مترادف فارسی: «اگر یزد دور است، گز نزدیك است.»
مترادف فارسی: «اگر یزد نیست، گـَز هست!»
مترادف فارسی: «همدان دور است؟ كر دوش نزدیك است!»
مترادف فارسی: «اگر سیستان دور است، میدانش نزدیك است.»

İnsanın vatanı doğduğu yer değil, doyduğu yerdir.

آدامین وطنی دوغدوغو یر دقیل ، دویدوغو یردیر
دوغماخ : متولد شدن
دویماخ : سیر شدن

ترجمه: «وطن انسان جایی است كه شكم سیر است، نه‌آنجا كه زاده‌شده است.»
مترادف فارسی: «سعدیا حب وطن گرچه حدیثی است درست// نتوان مرد به‌سختی كه در این‌جا زادم» سعدی

İp inceldiği yerden kopar.

ایپ اینجه یردن جیریلار .

ترجمه: «طناب‌ها از جای نازك پاره می‌شوند.»
مترادف فارسی: «طناب از جای باریك پاره می‌شود.»

Isıracak köpek dişini göstermez.

گاپان ایت ، دیشلرینی جوسترمز

ترجمه: «سگ‌هایی كه می‌خواهند گاز بگیرند، دندانشان را نشان نمی‌دهند.»
مترادف فارسی: «سگی كه پارس می‌كند گاز نمی‌گیرد.»
مترادف فارسی: «سگ لاینده گیرنده نباشد.»

Kefenin cebi yoktur.

كفنین جبی یوخدو

ترجمه: «كفن جیب ندارد.»
مترادف فارسی: «كفن جیب ندارد.»
نظر من: یعنی كسی كه مرده نمیتونه به قبر مال و اموالش رو ببره .

Kendi düşen ağlamaz.

او كس كی اوزو یخیلیب اغلاماز

ترجمه: «هركه به‌تقصیر خویش برزمین افتد، نباید گریه كند.»
مترادف فارسی: «خودافتاده نگرید.»
مترادف فارسی: «خودكرده را چه درمان.»
مترادف فارسی: «خودكرده را تدبیر نیست.»
مترادف فارسی: «خودم كردم كه لعنت بر خودم باد.»


Keskin sirke küpüne zarar.

ایتی سركه ، قابینا لطمه وورار

ترجمه: «سركهٔ تند، به‌خمره‌اش آسیب وارد می‌كند.»
مترادف فارسی: «حسود هرگز نیاسود.»


Komşunun tavuğu komşuya kaz görünürmüş.

قومشونون تویوقو ، قومشو یا قاز جورونر

ترجمه: «مرغ همسایه به‌چشم همسایه، غاز است.»
مترادف فارسی: «مرغ همسایه غاز است.»
مترادف فارسی: «مرغ همسایه غاز می نماید.»
مترادف فارسی: «مرغ همسایه تخم غاز میكند.»
مترادف فارسی: «آش همسایه روغن غاز دارد.»
مترادف فارسی: «دوغ در خانه ترش است.»
مترادف فارسی: «علف در آغل تلخ است.»
مترادف فارسی: «شتر، در قطار دیگران خوش نماید.»
مترادف فارسی: «نعمت ما به چشـــم همسایه// صــد برابر فزون كند پایه// چـون زچشم نیاز می‌بیند// مرغ همسایه غاز می‌بیند» رشید یاسمی


Köpek ürür, kervan yürür.

ایت هورور ، كروان یورور
هورور : پارس میكند
یورور : حركت میكند

ترجمه: «سگ می‌غرد، كاروان میرود.»
مترادف فارسی: «سگ لاید و كاروان گذرد.»
مترادف فارسی: «زآنهمه بانگ و علالای سگان// هیچ واماند زراهی كاروان؟» جلال‌الدین محمد بلخی


Kulaĝına küpe olsun.

قولاقینا ، آسیلی اولسون

ترجمه: «این باید گوشواره‌ای در گوش تو باشد.»
مترادف فارسی: «آویزهٔ گوش كردن.»
مترادف فارسی: «پشت گوش نوشتن.» (پشت گوشت بنویس!)


Kurunun yanında yaş da yanar.

قورونون یانیندا ، یاش دا یانار
قورو : خشك
یاش : تر ....یاش در بعضی جا ها به عنوان سن یك نفر نیز مطرح میباشد ....

ترجمه: «تر، كه دركنار خشك باشد با او هم می‌سوزد.»
مترادف فارسی: «تر و خشك باهم می‌سوزد.»
مترادف فارسی: «آتش دوست و دشمن نداند.»
مترادف فارسی: «آتش كه به‌بیشه افتاد، تر و خشك نپرسد.»
مترادف فارسی: «آتش چو به‌شعله بركشد سر// چه هیزم خشك و چه گل تر» امیر خسرو




Meyve veren ağaç taşlanırmış.

بارلی اقاجا تاش وورارلار

ترجمه: «درختی كه میوه داره بهش سنگ پرتاب می كنند.»
مترادف فارسی: «به‌درخت بی‌ثمر سنگ نمی‌زنند.»

Parayı veren, düdüğü çalar.

پول ورن ، زیرنا چالار
زیرنا : نوعی نی محلی

ترجمه: «هركه پول بدهد، نی هم می‌زند.»
مترادف فارسی: «تو نی‌ات را زدی.»
توضیح: «مردی كه عزم سفر كرده بود، دوستان و آشنایانش به‌بدرقه او آمده و هركدام سفارش كالایی را دادند. از آن میان فقط جوانی نزدیك رفته و گفت این پول را بگیر و برایم یك نی‌لبك بیاور. مرد مسافر گفت: تو نی‌لبكت را زدی.»

Rüzgar eken fırtına biçer

چولك اچن ، طوفان پیچر
چولك : باد

ترجمه: «آن‌كسی كه باد می‌كارد، طوفان خواهد دروید.»
مترادف فارسی: «هركه باد بكارد، طوفان درو خواهد كرد.»

Sakla samanı, gelir zamanı.

ساخلا سامانی ، جلر زامانی

ترجمه: «كاه را نگه‌دار، زمان استفادهٔ از آن فرا می‌رسد.»
مترادف فارسی: «هرچیز كه زار آید، یك روز به‌كار آید.»
مترادف فارسی: «هرچه به‌دیده خوار آید، عاقبت روزی به‌كار آید.»
مترادف فارسی: «هرچه در چشمت خوار آید، نگهدار كه وقتی به‌كار آید.»

sicak Sütten ağzı yanan yoğurdu üfleyerek yer.

ایستی سوت ایچن آغیز ، آیرانی اوفلر ایچر
ایستی : گرم******سوت : شیر****آغیز : دهان *****آیران : دوغ*****اوفلر : فوت میكند **** ایچر : مینوشد

ترجمه: «دهانی كه از نوشیدن شیر داغ سوخته باشد، حتی به‌ماست هم فوت می‌كند.»
مترادف فارسی: «مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد.»
مترادف فارسی: «من آزموده‌ام این رنج و دیده این سختی// زریسمان متنفر بود گزیدهٔ مار» سعدی

Tatlı söz yılanı deliğinden çıkarır.

شیرین سوز ، ایلانی یوواسیندان چیخارار


ترجمه: «یك جمله دلنشین، مار را از سوراخش بیرون می‌آورد.»
مترادف فارسی: «زبان خوش مار را از سوراخ بیرون می‌آورد.»
مترادف فارسی: «به نرمی برآید زسوراخ مار// كه تیزی و تندی نیاید بكار» فردوسی

Ters giderse insanın işi, muhallebi yerken kırılır dişi.

ایشلر یولوندا قیتمس سه ، بونا بنظر كی فرنی یسه دیشی سینار

ترجمه: «كسی كه پشت‌ هم بد می‌آورد، هنگام خوردن فرنی هم دندانش می‌شكند.»
مترادف فارسی: «بخت چون برگشت، پالوده دندان بشكند.»
مترادف فارسی: «بخت كه برگردد، عروس در حجله نر گردد.»
مترادف فارسی: «بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد// یا طاق فرود آید و یا قبله كج آید»

Üzüme yetişemeyen tulku, üzüme ekşi dermiş.

تولچو الی اوزوما یتیر میر ، دقیل اوزوم آجی دی
تولچو : روباه******ال : دست*******اوزوم : انگور ******آجی :تلخ

ترجمه: «روباه دستش به‌انگور نرسید، گفت ترش است.»
مترادف فارسی: «شغال پوزش به‌انگور نرسید، گفت ترش است.»
مترادف فارسی: «پیرزن دستش به‌آلو نمی‌رسید، گفت ترش است.»

Vakitsiz öten horozun başı kesilir.

وقت سیز بانلاین خوروزون باشینی كسیر لر .
بانلاین: قوقولی قو قو گفتن*****خوروز : خروس ******كسیرلر: بریدن

ترجمه: «خروسی را كه بی‌موقع اذان گوید باید سر برید.»
مترادف فارسی: «مرغ بی‌وقت‌‌خوان را سر برند.»
مترادف فارسی: «ندانی كه چون مرغ بی‌وقت خواند// به‌جای پرافشاندن سرفشاند» نظامی

Zaman sana uymazsa, sen zamana uy.

دنیا سندن اولمازسا ، سن دنیا دان اوزونو جور سال

ترجمه: «اگر دوران، مناسب حالت رفتار نكرد، تو خود را با او هماهنگ كن.»
مترادف فارسی: «زمانه باتو نسازد، تو با زمانه بساز!»

قایناق